۱۳۸۷ آبان ۱۹, یکشنبه

افغانستان در قرن بيستم[۱]

افغانستان در قرن بیستم

نوشته: ظاهر طنین

    "افغانستان در قرن بيستم" نام کتابی است که نخست توسط ظاهر طنين به صورت سلسله برنامه‌هايی در راديو بی‌بی‌سی (BBC) تهيه و گزارش شد و پس از آن، در سال ٢۰۰۱ به صورت كتاب منتشر گرديد.


نگاهی به کتاب "افغانستان در قرن بيستم"

افغانستان در قرن بيستم مجموعه برنامه های راديو بخش فارسی بی بی سی درباره تاريخ افغانستان در قرن بيستم است که پيش از اين در چند نوبت از طريق اين راديو پخش شده بود.

اکنون متن اين برنامه ها به اضافه يادداشت مؤلف، يک گاهنامه مفصل تاريخی، و نامنامه از سوی انتشارات عرفان در تهران به صورت کتاب به نشر رسيده است.

به دنبال تهيه و پخش رشته برنامه های تاريخ انقلاب ايران از راديو بی بی سی، که به نظر کارشناسان از کارهای پژوهشی- راديويی ارزنده اين رسانه در باره تاريخ منطقه به شمار می رود، ايده تهيه يک رشته برنامه های راديويی درباره تاريخ معاصر افغانستان مطرح شد؛ که حاصل آن تهيه و پخش ۲۶ برنامه زير عنوان افغانستان در قرن بيستم بود.

محتوای افغانستان در قرن بيستم

اين اثر در واقع تاريخ شفاهی افغانستان از زبان راويان و کسانی است که اغلب به نحوی در رويدادهای اين مقطع نقش داشته و يا ناظر تحولات پر فراز و نشيب اين دوره از تاريخ معاصر افغانستان بوده اند.

آغاز قرن جديد، استقلال و اصلاحات، سقوط شاه امان الله، ظهور احزاب سياسی، در راه سلطنت مشروطه، دهه قانون اساسی، جمهوری اول، حزب دموکراتيک خلق در قدرت، مخالفت با اصلاحات و تندرويهای حکومت جديد، هجوم شوروی و دولت ببرک کارمل، فروپاشی رژيم نجيب الله، پايان بازی و جنگ جديد داخلی عناوين شماری از بخشهای ۲۶ گانه افغانستان در قرن بيستم است.

گرد آورنده اين رشته برنامه ها تلاش داشته تصوير مستندی از تاريخ افغانستان حد فاصل سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۹۶ ميلادی (۱۲۷۹ تا ۱۳۷۵ خورشيدی)، يعنی از زمان پايان سلطنت امير عبدالرحمان و روی کار آمدن حبيب الله خان تا سقوط حکومت مجاهدين و پيروزی طالبان ارائه دهد.

شرح رويدادهای کتاب از زمانی آغاز می شود که امير عبدالرحمان در تفاهم با دو امپراتوری وقت روسيه و بريتانيا اين امکان را می يابد که دولت مقتدری را ايجاد کند. نويسنده، عبدالرحمان را اميری سختگير توصيف می کند که در کنار استقلال در سياست داخلی، بريتانيا در سياست خارجی اش نقشی تعيين کننده دارد و او برای سرکوب مخالفانش جويی از خون به راه می اندازد.

حبيب الله جانشين وی تلاش می کند با حکومت نيرومندی که از پدرش به ارث رسيده، راهی برای افغانستان به سوی تمدن جديد بگشايد؛ و ۲۰ سال بعد امان الله سلطنت خود را با اعلام استقلال افغانستان آغاز می کند و در داخل مسير اصلاحات را در پيش می گيرد.

به همين ترتيب نويسنده در مقاطع بعدی از نخستين آزمون دموکراسی در افغانستان و شکست آن می گويد و به از زبان راويان رويدادها به تلاشهای مشروطيت و پس از آن دهه قانون اساسی قانون اساسی می پردازد. تشکيل حزب دموکراتيک خلق افغانستان، شکست خونين جمهوری محمد داوود و به قدرت رسيدن اين حزب، در بخشهای بعدی اين کتاب يا رشته برنامه ها مورد بحث قرار گرفته است.

نيمه پايانی کتاب به رويدادهای پس از روی کار آمدن حزب دموکراتيک خلق افغانستان، درگيريهای جناحی در درون اين حزب، ورود نيروهای ارتش سرخ به افغانستان و تحولات پس از آن اختصاص دارد. پيروزی مجاهدين و پس از آن درگيريهای خونين بين گروههای مجاهدين که در نهايت به پيروزی طالبان منجر شد، بخشهای پايانی اين کتاب را تشکيل می دهد.

ويژگيهای کتاب

يکی از ويژگيهای مهم افغانستان در قرن بيستم را شايد جنبه روايی و شفاهی آن تشکيل دهد. برخلاف متون معمول تاريخی، در اين اثر نويسنده بجای نتيجه گيری از يک رشته پژوهشهای تاريخی سعی داشته است تحولات اين دوره از تاريخ معاصر افغانستان را، همانگونه که پيشتر ياد شد، از زبان خود نقش آفرينان و يا ناظران حوادث و رويدادها به تصوير بکشد.

در اين اثر نظريات، ديدگاهها و روايتهای بيش از صد تن از بازيگران اين مقطع از تاريخ افغانستان، صاحب نظران، پژوهشگران، رهبران احزاب، فرماندهان مجاهدين، خبرنگاران و مردم عادی اين کشور گرد آوری شده و حوادث تاريخی از چشم آنها ترسيم شده است.

نويسنده اين کتاب و يا به تعبير بهتر تهيه کننده اين برنامه ها درباره اين اثر می گويد که هدف او از اين کار نوشتن تاريخ نبوده بلکه تلاش داشته تا برداشت ها، داوری ها و نگاه کسانی را بازتاب دهد که يا گرداننده تحولات و در درون آن بوده و يا تحولات را دنبال کرده اند؛ و در واقع او سعی داشته تا يک پرداخت زنده را به تاريخ ارائه کند.

وی تأکيد می کند که خواننده در اين اثر هم با اسناد تاريخی و هم با تصوير رويدادها سر و کار دارد. به باور نويسنده، افغانستان در قرن بيستم جدای از خوانندگان عادی تاريخ، برای پژوهشگران تاريخی نيز منابع دست اول و اصيلی را ارائه می کند که دسترسی به آنها برای يک محقق تاريخی می توان ارزنده و در عين حال بسيار دشوار باشد.

مجموعه برنامه های افغانستان در قرن بيستم از آنجا که در آغاز برای پخش از راديو تهيه شده ساختاری متفاوت از متون رايج تاريخی دارد و در آنها سعی شده با گردآوری نظريات افراد متفاوت، روايتی داستان گونه با اتکا به تحليل و توضيح در باره تاريخ صدسال اخير افغانستان ارائه شود.

به همين دليل ممکن است اين کتاب در مواردی توقع آنانی را که در جستجوی جزييات و تحليل نظری گسترده هستند، بر آورده نسازد و محقق در آن با حلقه های مفقوده ای از جريان تاريخی در اين مقطع روبرو شود. در مواردی ممکن است نکات زيادی از ديد يک خواننده تيزبين از قلم مانده باشد، دسته بندی رايج از تحولات يک مقطع صورت نگرفته باشد و يا روايت مفصلی از رويدادها ارائه نشده باشد. با اين وصف، اين اثر می تواند منابع بکری درباره تحولات اين دوره و بازيگران آنها را در اختيار يک پژوهشگر تاريخ قرار دهد.

محمد کاظم کاظمی شاعر و نويسنده که ويرايش افغانستان در قرن بيستم را برعهده داشته اين اثر را دارای ساختار نو و بديعی می داند که در آن بجای متون رايج تاريخی، خواننده به نوعی گفتگوی راويان حوادث تاريخی سر و کار دارد و همين مسئله باعث تنوع و جذابيت کتاب می شود.

جنبه ديگر اين اثر زبان آن است؛ در اين کتاب زبانی به کار رفته که برای تمام فارسی زبانان منطقه قابل فهم است. در جاهايی که راويان حوادث، کلمات و اصطلاحات خاص فارسی دری رايج در افغانستان را به کار برده اند، سعی شده است با آوردن کلمات معادل، طيف وسيع تری از خوانندگان فارسی زبان منطقه مخاطب قرار گيرند و در درک متن با مشکل روبرو نشوند.

ويژگی ديگر اين اثر گاهنامه تاريخی پايان کتاب است که در آن مهمترين رويدادهای تاريخ افغانستان از گذشته های دور تا دوران حکومت طالبان در نزديک به ۸۰ صفحه آورده شده است.



* * *


(پیشگفتار)

يادداشت مولف:

. . . این سرزمین برای اسکندر مقدونی یا مهاجمان مغول گذرگاه بود برای تسلط بر هند اما در سدۀ ۱۹ ميلادی مرز جدا کننده یا منطقه تحت نفوذ در قدرت و یا امپراطوری بزرگ بریتانیا و روسیه بود.

و در سدۀ ۲۰ ميلادی جای برای دو قدرت خشن و جدید دیگر یعنی شوروی و آمریکا بوده است. افغانستان البته برای این موقعیت جغرافیای خود بهای بزرگی پرداخته است. هر جنگ و هر هجومی، ویرانی و آشفتگی عظیمی بجا گذاشته است. گرچه در این هجومها و اشغالگریها، این ابرقدرتها تلخ‌ترین شکستها را در این کشور تجربه کرده‌اند. اما چیزی که باید تاسف خورد، این است که علی‌رغم این پیروزیها که داشته‌ایم قادر نبوده‌ایم که این پیروزیها را به آخر برسانیم. گرچه هرج مرج‌ها بخاطر موقیتهای جغرافیايی و استراتژیک از پشرفت و جهانی شدن و شکوفايی‌های اجتماعی و اقتصادی، مردم این سرزمین را محروم کرد، اما عامل مهم در این زمینه ساختارهای اجتماعی سنتی و عقب‌ماندگی افکار عمومی بوده که مانع مهم و عمده‌ای را در برابر پیشرفت پدید آورده است.

در آخرین دهه‌های سدۀ ۲۰ ميلادی دو جهش عمده تاریخ افغانستان را در مسیر تازه‌ای قرار داد:

۱- تجاوز سرخ روسیه (اتحاد جماهیر شوروی سابق).

۲- شروع جنگهای داخلی و ظهور گروهک نام‌نهاد طالبان.

که با این دو جهش ناگهانی و بی‌موقع افغانستان در عمق آشفتگی‌های سیاسی و اجتماعی فرو رفت. و نتيجه آن جز فروپاشی جامعه مدنی، هم‌پیوندی اجتماعی و فرهنگی کشور نبوده است.

با گذشت این دو قرن فعلا در قرن ۲۱ قرار گرفته‌ایم و در حال حاضر افغانستان سرزمینی است که در و دیوار آن به خون آغشته است.

با ساختن و پرداختن قدرت طالبان و ایجاد یک جریان متعصب و خشن توسط همان بازیگران قدیمی، وضعیتی پیش آمد که قشری‌گری و تحجر بر صحنه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی این سرزمین طوری سایه افگند که گویا افغانستان جزیرۀ جدا افتاده از منظومه شمسی است، که تمام دستاوردهای دنیای جدید را به مبارزه خواسته و همه چیز به جوخه اعدام سپرده می‌شود. در آنسوی زمانی که مرزهای جغرافیای در برابر رخنه علم و تکنولوژی تاب مقاومت را نداشت. در این سرزمین بنام دین زن از آموزش محروم می‌شود، و تلویزیون و رادیو و حتی آثار فرهنگی و قدیمی این مردم هدف قرار می‌گیرد و نابود می‌شود.

انگار نه انگار به زمان فرمان داده است تا تاریخ را متوقف کند. پس از صد سال تلاش در راه نوگرايی، جهانی شدن، اصلاحات بخصوص بعد از آغاز قرن ۲۰ميلادی به این طرف توسط علما مذهبی و روشنفکران قطع نظر از افراط و تفریطها، انزواطلبی‌ها و دخالتهای بیرونی تلاش کردند تا افغانستان از روند تحولات و دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی، فرهنگی حد اقل در خاورزمین بدور نماند.

اما درک محدود دولت و روشنفکران از مفهوم نوگرايی و مدرن شدن و بخصوص ضعف دولت در چگونه عمل کردن و مديریتها، نه تنها اصلاحات را مانع شد بلکه محیط و زمینه آن را ضعیف و حتی موقعیت برگشت‌ناپزیری آن را نیز فراهم کرد.

کودتای آوریل ۱۹۷۸ م که حزب دموکراتیک خلق را به قدرت رساند، بزرگترین واکنشی بود نسبت به جامعه سنتی و نظام کهنه و ناکارآمد، که به عقیدۀ روشنفکران وقت مانع ترقی و پیشرفت بود.

اما این اصلاحات خیلی اجباری و شتابزده و بدون مقدمه که از بالا به کمک ماشین دولتی را افتاده بود بزودی با مقاومت خشن داخلی و خارجی روبرو شد. که نتیجۀ آن با شکست روبرو شد، گرچه که ساختار گسترده و پیچیدۀ قومی و قبیله‌ای هم در تشدید این مخالفتها علیه دولت کمکی زیادی کرد.

البته یکی از ضعف‌های مهم دولت‌ها در افغانستان تمرکز قدرت و دولت در شهرهای بزرگ و به خصوص در دست قوم خاص بوده است.

و حال آنکه ٪۸۰ جمعیت کشور را روستاها تشکیل می‌دهند که به یک عده خانها و بزرگان مذهبی و قومی و قبیله‌ای بستگی دارند. و در ضمن درآمدهای ناچیز داخلی هم که نمی‌توانست هزینه یک دولت مدرن را تامین کند و سرنوشت دولت به کمکهای خارجی وابسته شده بود.

که این وضعیت سرانجام به تشدید برخورد میان دولت و جامعه انجامید و از طرح تحکیم دولت جلوگیری کرد، که هجوم نیروهای شوروی درسال ۱۹۷۹ م بر شدت منازعه افزود و به پیشرفت مقاومت سراسری در کشور منجر شد. که این مبارزه خونین پس از پیروزی گروهای مقاومت در سال ۱۹۹۲ م از ایجاد یک وحدت ملی و ساختار سیاسی موثر جلوگیری کرد و سرانجام دولت مرکزی در رقابت گروهای جنگ سالار، مفهوم واقعی خود را به عنوان یک ساختار موثر ملی از دست داد و همه ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصاد ملی و نظام آموزشی در معرض فروپاشی و تجزیه قرار گرفت.

بررسی دقیق عوامل جنگ در افغانستان و تعیین مسولیت تاریخی گروها و افراد در آن و هم‌چنین علت افت تاریخی افغانستان کاری است بغرنج و دشوار، مستلزم پژوهشهای گسترده دانشمندان، مورخان و محققان داخلی و خارجی آنهم درحالی که ادامه جنگ، قطب‌بندیهای محکم و گسترده را بوجود آورده است و بسیاری از این رویدادها ۲۰ سال اخیر هنوز رابطه خود را با جریانهای روز و وضعیت کنونی دنیا از دست نداده و تازه پیچیده‌تر هم می‌شود.

ولی این دشواریها نباید تلاش در راه شناخت و عوامل و ریشه‌های جنگ و خشونت فعلی را مانع شود. تاریخ شفاهی (افغانستان در قرن۲۰) که پيش از اين، از طريق رادیو بی‌بی‌سی پخش شد، در اينجا، تلاش می‌شود تا این برنامه بصورت متن در اينترنت (در این وبلاگ) درج شده و در دسترس عموم علاقه‌مندان قرار گیرد.

منابع این نوشتار:

● افغانستان درپنج قرن اخیر (صدیق فرهنگ)

● افغانستان درمسیر تاریخ (غبار)

● افغانستان در قرن ۲۰ ظاهر طنین: تهیه کننده برنامه در بخش فارسی رادیو bbc
توضیح ـ اشخاصی که در برنامه شرکت کرده‌اند:

۱ سید محمدقاسم رشتیا (مورخ و محقق)

۲ عبدالاحمد جاوید (رئیس سابق دانشگاه کابل)

۳ سید سعدالدین هاشمی (استاد سابق تاریخ دانشگاه کابل)

۴ سیدعسکر موسوی (پژوهشگر در دانشگاه آکسفورد)

۵ اشرف غنی احمدزی (استاد دانشگاه در آمریکا)

۶ چنگیز پهلوان (استاد دانشگاه در تهران)

در متن حاضر سعی شده است که از شکل گفتاری به نوشتاری تبدیل شود و زوايیدی گفتاری آن نیز حذف گردد.

* * *

آغاز قرن جدید

(قسمت اول)


افغانستان امروزی، کانون دولتی بود که احمدشاه ابدالی آن را در سال ۱۷۴۷ م تاسیس کرد.

اما افغانستان امروزی، در مرزهای کنونی‌اش در پایان قرن ۱۹م بدست عبدالرحمان در سالهای ۱۹۰۱-۱۸۸۰ م پایه‌گذاری شد که سیاست خارجی او توسط امپراطوری انگليس اداره می‌شد و سیاست داخلی را هم خودش اداره می‌کرد. او اعتقاد داشت كه بقای سلطنتش بسته به اين است كه افغانستان دولت حايلی باشد ميان دو قدرت استعماری آن زمان.

اشرف غنی احمدزی در این مورد می‌گوید:

سرحدات افغانستان در دوران عبدالرحمن شکل فعلی خود را اختیار کرد و هم‌چنین در دوران او بود که اردوی (ارتش) صدهزار نفری بوجود آمد، و سازمان قضای افغانستان شکل مرکزیت بخود گرفته و در چارچوب دولت آورده شدند.

در زمان امير سختگير گرفتن ماليات در سرتاسر كشور تعميم يافت و داشتن اسلحه به انحصار دولت درآمد و مردم آزادی رفت و آمد را در داخل و خارج كشور از دست دادند:

مالیات بر سرتاسر افغانستان تحمیل شد، سلاح بصورت عمومی از دست مردم گرفته شد و به انحصار دولت درآمد و اولین بار بود که مردم حق سير و حركت را از دست دادند و هم پاسپورت داخلی و خارجی بر مردم تحمیل شد.

مانع عمده در برابر دولت مرکزی، خانها و ملاها بودند که از قدرت بزرگی برخوردار بودند.

هر ملا و رهبر قوم و قبيله خود را پادشاه مستقلی می‌دانست. در طول دو صد سال گذشته آزادی و استقلال بسياری از اين ملاها هيچ‌گاه خدشه‌دار نشده بود. ميرهای تركستان و هزاره و خانهای قلزايی هميشه قوی‌تر از امير بودند.

برای سركوب اين شاهان كوچك و هر گروه سركش ديگر امير عبدالرحمن جويباری از خون به راه انداخت و به سخن اشرف غنی احمدزی اثر وحشتناكی در تاريخ به جا نهاد:

به شكلی كه مركزيت افغانستان ايجاد گشت مردم هزاره در افغانستان نه تنها مطلقاً منكوب شدند بلكه به عنوان برده و غلام فروخته شدند كه تأثير آن بی‌نهايت وحشتناك بود نكته دوم اين كه برای تحميل مركزيت در افغانستان عبدالرحمن حداقل يكصد هزار نفر را به قتل رساند كه تمام قبايل و مردم افغانستان شامل آن بودند.

عبدالرحمن پس از مرگ خود برای پسرش و جانیشینش امیر حبیب‌الله (۱۹۱۹ـ۱۹۰۱م) کشوری آرام و سپاهی قوی و حکومتی نیرومند بجا گذاشت.

امیر جدید برای از بین بردن خاطرات وحشیانه پدرش سلطنت خود را با تظاهر به تقوا آغاز کرد.

عبدالاحمد جاوید در این باره می‌گوید:

امير حبيب‌الله خان اولین کاری كه كرد، یک تظاهر به دینداری و تقوا بود که سعی کرد جلوی چند زن‌گیری را که از حد نصاب بیرون بود بیگرد و برای این کار هم از خودش شروع کرد و یکی از زنهایش كه زن پنجمش بود و شاید خیلی به او علاقه نداشت طلاق داد و همان حد چهار زن را حفظ كرد گرچه در سالهای بعد خودش هم قانون را زیر پاگذاشت و تعداد زنهای نكاحی و كنيزی او به حدود صد رسیده بود. کاری دیگر او برای اینکه مردم را به خود جلب کند تمام زندانی‌های که در سیاچالها بودند را آزاد کرد. زنها را هم از رفتن به تفریح‌گاها و بازار و زيارتگاه‌ها منع نموده و پوشيدن چادرهای سفيد آهاردار را هم ممنوع کرد و ملزم نمود زنان با چادرهايی به رنگ خاكی تردد نمايند.

او نه تنها برای زنان محدوديتهای جديدی وضع نمود بلكه حتی زنان رقاصه و آوازخوانان را به توبه وادار نمود دکتر جاوید می‌گوید:

ما خوب می‌دانيم كه رقاصه‌ها و سراينده‌های هندی در زمان شيرعلی خان در جشن وليعهد اشتراك كرده بودند و در وقت تيمور شاه درانی در جشن شهزاده همايون اشتراك داشتند در وقت خود امير عبدالرحمن در جشن ختنه سوری حبيب‌الله خان حاضر بودند و در عروسی خود نصرالله خان هم اشتراك داشتند امير همه زنان رقاص و آوازخوان را به توبه واداشت و آنها را از خرابات بیرون کشید و درجاهای مختلف پراگنده ساخت.

در سال ۱۹۰۷ م، امیر پس از سفرش به هند که تحت سلطه انگلیس بود متوجه شد که کشورش فرسخها از تمدن و پشرفت عقب‌مانده است و تشنه اصلاحات و تغیرات است.

جاوید می‌گوید:

امیر بعد از سفرش سعی کرد تکنیک‌های دنیای جدید را وارد کشورش کند مثلا تلفن، پستخانه، عکاسی، ساختن سد جبل‌السراج یا آوردن آب پغمان به کابل از طریق لوله‌کشی و همچنین می‌خواست خط آهن هندوستان را تا افغانستان امتداد دهد که متاسفانه با مخالفتهای روبرو شد و همچنین نشریه سراج‌الاخبار در زمان او انتشار یافت و مکتب لیسه بنام لیسه حبیبیه در زمان او در کابل تاسیس شد. در جنگ جهانی اول نشریات خارجی به دربار می‌رسید و ترجمه می‌شد و به مردم داده می‌شدند. که پس از سفر امیر به هند نوع لباس پوشیدن و نوع غذاخوردن هم به شیوه غربی از نوآوریهای او بوده است. در این ایام حلقه‌های روشنفکران دربار و خارج دربار، برای پایان استبداد و ایجاد یک دولت امروزی، نهضت مشروطه را بنیان گذاشتند که هدف آن در نشان قرآن، شمشیر و قلم تبلور یافته بود.

دکتر غنی احمدزی می‌گوید:

معارف و ترقی باهم لازم و ملزوم دیده شدند، از این جهت قرآن و شمشیر و قلم سنبل مشروطیت در افغانستان بود. شمشیر به معنی اینکه افغانستان باید آزاد باشد چون هنوز هم مناسبات خارجی افغانستان توسط انگلیس اداره می‌شد و قلم مفهوم این را داشت که معارف باید وسیله ارتقای کشور شود، نه تنها شمشیر. طرح کلی نهظت مشروطه این بود که حکومت نباید مستقل از ملت باشد بلکه زیر نظر ملت باشد و در چارچوب مشروطیت باشد تا وضعیتی بوجود آید که مشورت اسلامی و پارلمان در آن وجود داشته باشد.

البته هدفهای جنبش مشروطیت در افغانستان با افکار مشروطه‌خواهان در ایران و ترکیه و سایر کشورهای اسلامی شباهت داشت. علت آنرا سید قاسم رشتیا چنین می‌گوید:

سید جمال‌الدین که یکی از پیشگامان نهضت‌های اصلاح‌طلبانه قرن ۱۹ بود در آن زمان در ترکیه بوده است. خاندان محمود طرزی و خود او که سید را در ترکیه دیده بودند بعد از چند سال به افغانستان آمدند و اندیشه‌های او را در بین مردم پخش کردند.

لطیف ناظمی در مورد مشروطه‌خواهان می‌گوید:

مشروطه‌خواهان ۳ گروه بودند.
۱ـ غلام‌بچه‌ها و یا فرزندان اشراف که به دربار آورده شده بودند.
‌۲ـ شخصیتهای مستقل و معلمین و شاگردان مدرسه حبیبیه. اولین حزب سیاسی از نوع مشروطه‌خواهان در زمان امیر حبیب‌الله بنیان گذاشته شد و علت آن هم تاثیر اندیشه سید جمال و آشنای دانش‌آموزان لیسه حبیبه با دنیای بیرون و خارج یعنی اروپا بود. چون عده معلمین هندی با معلمین افغان در این مکتب مشغول تدریس بودند و عده دیگر هم غلام‌بچه‌های دربار بودند که از وضعیت دربار ناراضی بودند این‌ها در امر سازمان‌دادن مشروطه‌خواهی در افغانستان کوشیدند و حزبی را بنام حزب سری ملی بنیان گذاشتند.


اما متاسفانه جنبش مشروطه‌خواهی پیش از اینکه بتواند کاری انجام دهد با سرنوشت خونین روبرو شد که خیلی از این افراد یا به دار کشیده شد یا به زندان اندخته شد و به قول دکتر جاوید، یکی از قربانیان این جنبش، رهبر این جنبش ملا محمدسرور واصف بود که او را به توپ بستند و او قبل از اینکه اعدام شود یک وصیت‌نامه که درعنوان این وصیت‌نامه این بیت نوشته شده بود:

ترک مال و ترک جان و ترک سر
در ره مشروطه اول منزل است


گرچه این جنبش سرکوب شد، اما بعد از مدتی نشریه سراج‌الاخبار به سردبیری محمود طرزی انتشار یافت، لطیف ناظمی در این مورد می‌گوید:

انتشار این جریده کانون فکری تازه بوجود آورد که هم ترقی‌خواهان را به هم وصل می‌کرد و هم زمینه‌ای بود برای غنای فرهنگی و ادبیات. این نشریه از نظر سیاسی اخباری است که علیه استبداد داخلی آن دوران و علیه استعمار خارجی یعنی انگلیس، فروان موضع‌گیری کرده است و در بخش ادبیات و فرهنگ معاصر تلاشهای ارزشمندی صورت گرفته است، برای اولین‌بار در کشور ادبیات اروپای توسط محمودی طرزی و همفکرانش در سراج‌الاخبار معرفی شد.

به قول محمدعزیز نعیم:

نام سراج‌الاخبار و محمود طرزی به عنوان متفکر بزرگ آغاز قرن بیستم باهم پیوند ناگسستنی دارد، او در تقویت ناسیونالیسم و بیداری مردم سهم بسزای داشت، مخصوصا در سال ۱۹۱۵ م وقتی که هیأت ترک و آلمان به افغانستان آمدند تا افغانستان را به جنگ علیه انگلیس دعوت کنند، محمود طرزی طی یک مقاله تحت عنوان حی علی الفلاح که در سراج‌الا خبار به چاپ رساند که در واقع ندای بود برای بیدار باش نهضت مشروطه‌خواهی در افغانستان حالت تحت‌الحمایگی افغانستان را ننگ دانسته بود و این مقاله این صدا را بلند کرده بود که تا چه وقت تحت‌الحمایه باشیم. در آخر این مقاله گفته بود: که هرچه بود، بود و هرچه گذشت، گذشت. اما افغانستان امروز، آن افغانستانی نیست که هر چیزی به او گفته شود قابل قبول باشد. این مقاله در واقع ندای بود برای بیداری مردم که باید در سرنوشت مملکت خود سهم داشته باشند که از پخش این مقاله در بین مردم هم متاسفانه از طرف امیر حبیب‌الله جلوگیری شد که در نتیجه محمود طرزی با پرداخت ۲۴ هزار کابلی بخاطر نشر این مقاله جریمه و محکوم شد. اما این جنبش ادامه داشت و این بیداری در مردم و به خصوص در روشنفکران آن زمان ایجاد شده بود. بخصوص در جنگ جهانی اول که افغانستان به توصیه انگلیس سیاست بی‌طرفی را اتخاذ کرده بود، اما هیأت ترکی و آلمانی که در کابل گردامده بودند می‌کوشیدند که افغانستان را به طرف خود جذب کند و جانب آلمان و ترکیه را بیگرند.

دکتر جاوید در این مورد می‌گوید:

ورود هیات آلمانی و ترکی که در ترکیبی آن آزادیخواها هندی قرار داشت، مواضع نیروهای ضد انگلیسی را تقویت کرد و دربار را به دو گروه طرفدار جنگ و ضد جنگ مبدل ساخت.

آنها در کابل با حلقه‌های مختلف روشنفکران از جمله محمود طرزی تماس گرفتند و این تماسها موجب شد که افغانستان برای اولین‌بار ارتباط خود را با دنیای خارج مشاهده کند. احساسات ضد انگلیسی تقویت شد و حرکت‌های مشروطه‌خواهی و آذادی‌خواهی داخلی هم طغیان کرد که به گفته دکترجاوید.

این روند و بخصوص گسترش فساد در دربار زمینه را برای تشدید اختلافات و سرانجام قتل امیر مساعد کرد. که در نتيجه این اختلافات در شامگاه ۲۰ فوریه ۱۹۱۹ امیر هنگام تفریح در حومه شهر جلال‌آباد به ضرب گلوله به قتل رسید و پس از نبرد کوتاه پسر سوم امیر بنام شهزاده امان‌الله توانست عمویش نائب‌السلطنه نصرالله خان را از صحنه بدر کرده و تخت سلطنت را تصرف کند.

هیچ نظری موجود نیست: